درونگرایی و برونگرایی از اولین چیزاییه که هرکسی در مورد روانشناسی یاد می‌گیره ولی من با این که از نوجوونی دنبال این چیزا بودم و با این همه ادعام، تازه چند ماه پیش و در 28 سالگی فهمیدم که درونگرا هستم.

برای خودم که واقعا عجیبه و تا قبل از این مطمئن بودم که برونگرا هستم. الان ولی خیلی راحت‌تر هستم و می دونم اولویت‌هام چیه. مثلا وقتی قراره یه مهمونی برم، حتی اگه واقعا دوست داشته باشم که برم ولی بدونم بعدش دیگه وقتی برای خودم و تنهاییم باقی نمی‌مونه، ترجیح می‌دم نرم.

قبلا اگه کسی ازم می‌پرسید تفریحت چیه می‌گفتم هیچی، تفریحی ندارم، چون ما اغلب به بیرون رفتن و گشت و گذار می‌گیم تفریح ولی الان می‌دونم که تفریح من خوندن، چیز میز یادگرفتن، فکر کردن، توی خونه نشستن و هیچ‌کاری نکردنه. اگه یه آخر هفته رو همه‌اش بیرون یا توی شلوغی بگذرونم، انگار اصلا تعطیل نبوده‌ام. از اون طرف اگه یه ماه هم از خونه بیرون نرم و کار خاصی نکنم حوصله‌ام سر نمی‌ره.

قبلا وقتی توی جمعی بودم دلم می‌خواست تا آخرین لحظه همون‌جا بمونم و فکر می‌کردم این نشانه‌ی برونگراییه ولی حالا می‌فهمم که اون در واقع نشونه‌ی استرس هست؛ یعنی در اثر نداشتن سکوت و تنهایی فشاری داره به من وارد می‌شه که به خاطر اون ترجیح می‌دم تو اون محیط بمونم تا از مواجه شدن با اون فشار فرار کنم و در واقع فراموشش کنم. الان دیگه با خیال راحتم می‌‌دونم که من درونگرام و تو دلم می‌گم آخیش تنهایی خیلی خوش می‌گذره.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

محصولات آرایش و زیبایی خرید و فروش ضایعات کارتن و کاغذ و ... عمومی طرح تبیین منظومه فکری رهبری netarmanestan کایوتی پایگاه شعر عاشقان حضرت علی اصغر مشاوره تحصیلی تلفنی شکوه طبیعت